تصویر 1876 - نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - حکایت
نشانی در گنجور
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - حکایت
قصه
کبکی موری را در دهان گرفته بود و می‌خواست بر او زور بگوید. مور خندید و گفت که کبک نمی‌تواند کار خودش را انجام دهد. کبک از خنده مور سست شد و مور از منقار او آزاد شد. سپس داستان به مجنون می‌پردازد که از درد عشق و رنج خود برای پدرش گفت و پدرش گریه کرد. مجنون دو سه روز در سختی زندگی کرد و سپس پرده را کنار زد و به سوی بیابان رفت. او به سختی زندگی می‌کرد و می‌گفت که این زندگی نیست. وقتی در عشق شعف و وجد خود گرم می‌شد به نجد و صحرا می‌رفت، آهن بر پا و سنگ بر دست، و با هر خروشی غزلی می‌خواند. مردم از هر جهت گرد او جمع می‌شدند و هر شعری که می‌شنیدند را به خاطر می‌سپردند و در آثارشان می‌نوشتند. عشاق از طریق اشعار او غنی و بی‌نیاز می‌شدند.
متن اولیه
کبکی به دهن گرفت موری می کرد بر آن ضعیف زوری زد قهقهه مور بیکرانی کای کبک تو این چنین ندانی شد کبک دری ز قهقهه سست کاین پیشه من نه پیشه تست چون قهقهه کرد کبک حالی منقار ز مور کرد خالی هر قهقهه کاین چنین زند مرد شک نه که شکوه ازو شود فرد خنده که نه در مقام خویش است در خورد هزار گریه بیش است چون من ز پی عذاب و رنجم راحت به کدام عشوه سنجم آن پیر خری که می کشد بار تا جانش هست می کند کار آسودگی آنگهی پذیرد کز زیستن چنین بمیرد در عشق چه جای بیم تیغ است تیغ از سر عاشقان دریغ است عاشق ز نهیب جان نترسد جانان طلب از جهان نترسد چون ماه من اوفتاد در میغ دارم سر تیغ کو سر تیغ سر کاو ز فدا دریغ باشد شایسته تشت و تیغ باشد زین جان که بر آتش اوفتاده است با ناخوشی ام خوش اوفتاده است جانی است مرا بدین تباهی بگذار ز جان من چه خواهی مجنون چو حدیث خود فرو گفت بگریست پدر بدانچه او گفت زین گوشه پدر نشسته گریان زانسو پسر اوفتاده عریان پس بار دگر به خانه بردش بنواخت به دوستان سپردش وان شیفته دل به شوربختی می کرد صبوریی به سختی روزی دو سه در شکنجه می زیست زانگونه که هر که دید بگریست پس پرده درید و آه برداشت سوی در و دشت راه برداشت می زیست به رنج و ناتوانی می مرد کدام زندگانی چون گرم شدی به عشق وجدش بردی به نشاط گاه نجدش بر نجد شدی چو شیر سرمست آهن بر پای و سنگ بر دست چون برزدی از نفیر جوشی گفتی غزلی به هر خروشی از هر طرفی خلایق انبوه نظاره شدی به گرد آن کوه هر نادره ای کز او شنیدند در خاطر و در قلم کشیدند بردند به تحفه ها در آفاق زان غنیه غنی شدند عشاق
AI Prompt
Create a photorealistic image in the Persian miniature style depicting a vibrant scene: On one side, a partridge with intricate feather patterns holds an ant in its beak, while the clever ant, with a subtle smile, seems to be laughing at its predicament. The background reflects a delicate Persian garden with detailed flowers and lush greenery. On the other side, transition to a desert landscape where a forlorn figure of Majnun, dressed in tattered clothes, stands with a melancholic expression, iron chains on his feet and stones in his hands. His eyes are filled with passion as he recites poetry. Surrounding him, an audience of people from different walks of life are captivated, intently listening and memorizing each of his verses. The image captures the contrast between the whimsical animal interaction and the profound emotional turmoil of Majnun, set in an intricately detailed Persian miniature artwork.