عطار » مصیبت نامه » بخش سیزدهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
قصه
روزی چند سارخکی (پرنده کوچک) بر درخت چنار بزرگی زندگی میکرد. وقتی زمان سفر سارک فرا رسید، تصمیم گرفت از چنار عذرخواهی کند و به او بگوید که دیگر مزاحمش نخواهد شد. چنار با مهربانی به او گفت که نیازی به عذرخواهی نیست و از آمدن و رفتن او ناراحت نمیشود. چنار گفت که حتی اگر هزاران سارک مثل او بیایند، برایش اهمیتی ندارد و میتوانند هر کاری که میخواهند انجام دهند. او تأکید کرد که اگر سارک به دلیلی از روی نیاز یا عجز به سوی درخت بیاید، میتواند حتی بیش از آنچه میخواهد به دست آورد.
متن اولیه
کردروزی چند سارخگی قرار
بر درختی بس قوی یعنی چنار
چون سفر را کرد آخر کار راست
از چنار کوه پیکر عذر خواست
گفت زحمت دادمت بسیار من
زحمتی ندهم دگر این بار من
مهر برداشت از زفان حالی چنار
گفت خود را بیش ازین رنجه مدار
فارغم از آمدن وز رفتنت
نیست جز بیهوده درهم گفتنت
زانکه گرچون تو درآید صد هزار
یک دمم با آن نباشد هیچ کار
خواه بامن صبر کن خواهی مکن
تو که باشی تا ز من گویی سخن
لیک اگر از عجز آیی پیش در
زانچه میجویی بیابی بیشتر
AI Prompt
Create a photorealistic image in the style of a Persian miniature to illustrate the story of a small bird (Sarkhak) living in a large plane tree (Chenar). This scene captures the moment when the bird, preparing to migrate, expresses its gratitude to the tree for the shelter. The tree responds kindly, surrounded by a warm, golden glow of late afternoon sunlight filtering through the leaves. The intricate details of Persian miniature art are evident in the delicate patterns of the tree's bark and the vibrant, colorful feathers of the Sarkhak. The scene should convey a sense of harmony and mutual respect, with subtle arabesque motifs in the background to reflect the Persian artistic influence.