تصویر 5812 - عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۶ - مثنوی
نشانی در گنجور
عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۶ - مثنوی
قصه
عاشق بی‌قراری به‌نام شاه خوبان مدت‌ها به‌خاطر عشق خاموشش در عبادت به‌سر می‌برد. او شبی برای معشوق در خانه شیخی رفت، اما شیخ در را به‌روی او باز نکرد. شاه حال بسیار بدی پیدا کرد و در قصر خود به فکر فرو رفت. او بیمار شد و با خود حرف می‌زد که چگونه طالب او محبوبش شد و عشقش او را بی‌تاب و بیمار کرده است. اتابک وقتی از حال شاه مطلع شد، او را به نزد شیخ برد و از شیخ خواست راهی برای وصال شاه و معشوق بگشاید. شیخ بعد از حفظ حرمت عشق شاه، راه‌حلی ارائه داد و اتابک با کمک بزرگان و تضرع فراوان نیکو برای وصال شاه ترتیب داد. در نهایت عقد نکاح انجام شد و شاه و معشوقش به وصال یکدیگر رسیدند. این داستان از عفت و صداقت عشق و تدبیر نیکو پایان می‌یابد و بیانگر این است که عشق حقیقی و عمل بر اساس اصول درست می‌تواند دل‌ها را به روشنایی و سعادت برساند.
متن اولیه
عاشق بی قرار از سر درد به ریا مدتی چو طاعت کرد از ریا دور بود اخلاصش برد سوی عبادت خاصش بوی تحقیق از آن مجاز شنود دری از عاشقی برو بگشود دایما مشتغل به ذکر خدای نه به شه راه داد و نی به گدای نه شنید از کسی نه با کس گفت در عبادت به آشکار و نهفت هم رعیت مرید و هم شاهش همه از ساکنان درگاهش شبی آن مه چو جمله خلق بخفت زد در شیخ و در جوابش گفت آنکه معشوق توست گفت آری گر تو آنی من آن نیم باری زد بسی در ولیک سود نداشت نگشود و بر خودش نگذاشت شاه خوبان چو دید آن حالت متاثر شد از چنان حالت در خود از درد عشق دردی دید باز گردید و جای می نگزید چون که در قصر خویش منزل کرد با هزاران هزار انده و درد سینه پر سوز ازو و دل بریان جان به دریا غریق و تن به کران گشت بیمار چو نخورد و نخفت دایما با خود این سخن می گفت طالبم را نگر که شد مطلوب یا محب مرا که شد محبوب ای پدر بهر من طبیب مجوی رو ز بیمار خویش دست بشوی کو نداند دوا عنای مرا چاره مردن بود بلای مرا درد دل را مجو دوا ز طبیب به نگردد مگر به بوی حبیب چون که درد من از طبیب افزود هیچ دارو مرا ندارد سود نیست در دل ز زهر غم آن درد که به تریاق دفع شاید کرد من خود این درد را دوا دانم لیکن از شرم گفت نتوانم چون به یکبارگی برفت از کار به اتابک رسید این گفتار گفت اتابک که محرم او کیست باز پرسید ازو به خفیه که چیست سر عنقاست یا دماغ نهنگ زیر دریاست یا به هفت اورنگ چون بپرسید محرمش به نهفت راز خود را چنان که بود بگفت عشق نقلی و چاره سازی او بر غم خویش و بی نیازی او وآنکه آن شب برفت و وا گردید که چه بی التفاتی از وی دید به تنی خسته و دلی پر غم همه تقریر کرد با محرم چون که محرم شنید ازو این راز گفت در خدمت اتابک باز گفت اتابک چو این سخن بشنید باید این درد را دوا طلبید با بزرگان عهد او بر شیخ به تضرع بخواست از در شیخ تا گشاید برو طریق وصول کند از راه خادمیش قبول زین نمط پیش او بسی راندند قصه راز پس فرو خواندند رقتی در میانه پیدا شد اثر عشق او هویدا شد شیخ از راه حق فراغت را به رضا گفت آن جماعت را این بنا بر مراد من منهید لیک او را مراد او بدهید پس اتابک گرفت او را دست پیر عقد نکاح او در بست پیش دختر از آن خبر بردند همدمش ساعتی بیاوردند یار محبوب و پس محب مرید چون که در آستان شیخ رسید زد سرانگشت بر درش در حال بار دادش کنون که بود حلال عفت عشق و صدق یار نگر حسن تدبیر و ختم کار نگر نیست دل را به هیچ نوع از دوست آن صفا کز معاملات نکوست چون که بنیاد را بر اصل نهاد بر دل خود در مراد گشاد عشق او را چو خانه روشن کرد خاندانش جهان مزین کرد
AI Prompt
Create a photorealistic image in the style of a Persian miniature depicting the story of a desperate lover named Shah Khooban who spends his time in worship due to his unrequited love. One night, he went to the house of a Sheikh to reach his beloved, but the Sheikh did not open the door for him. The Shah fell into despair and contemplation in his palace, becoming ill while speaking to himself about how his desire for his beloved had made him restless and sick. The Atabek, upon learning of the Shah's condition, brought him to the Sheikh and requested a solution for reuniting the Shah with his beloved. After honoring the Shah's love, the Sheikh offered a solution. With the help of elders and earnest supplication, a favorable arrangement was made for the Shah’s union. Eventually, the marriage was conducted, and the Shah and his beloved united. This story concludes with a reminder of the purity and honesty of love and how wise actions based on true principles can lead hearts to enlightenment and happiness. Include intricate details, vibrant colors, and delicate patterns characteristic of Persian miniature art.