تصویر 6430 - جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶
نشانی در گنجور
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶
قصه
روزی سواری شوخ از راه رسید که جان‌های بسیاری از هر طرف به سوی او روانه شدند. هیچ‌کس تا به حال چنین شاه و حشمی را با هم ندیده بود. در آن شب، عاشقی با دلی پر از غم هجران، همچون عودی در چنگ مطرب، ز آه و ناله زیر و بمی ساز کرده بود. او در غم معشوق تا سپیده‌دم می‌سوخت و این حالت را از شمع مجلس خواستار بود که به خورشید مهرویان بگوید. در نهایت، عاشقی چون جامی باید جان خود را به غم بسپارد، زیرا که درد بیش از حد شده و صبر کم و کمتر.
متن اولیه
زهی رخسار و خطت آیت لطف و ستم با هم امید و بیم عشقت مایه شادی و غم با هم چه گویم وصف رخسار و دهانت کان گل و غنچه ز بستان وجود افتاده و باغ عدم با هم برو مطرب که در چنگ غم هجران چو عود امشب دل و جان ساز کرده ز آه و ناله زیر و بم با هم همی راند سوار آن شوخ و از هر جانبش جانها روان گشته که دیده ست این چنین شاه و حشم با هم قلم بر لوح اگر حرفی نوشتی حسب حال من ز سوز من هماندم سوختی لوح و قلم با هم بپرس از شمع مجلس حالم ای خورشید مهرویان که می سوزیم هر شب در غمت تا صبحدم با هم چو جامی جان به غم باید سپرد آخر اسیری را که افتد درد بیش از بیش و صبری کم ز کم با هم
AI Prompt
Create a DALL-E prompt for a photorealistic image in the style of Persian miniature art, depicting the following scene: "A jovial rider arrives, drawing the souls of many towards him from every direction. Never before has such a scene of majesty and entourage been witnessed. On this night, a lover, with a heart heavy from the pain of separation, created melodies of highs and lows, akin to a lute in the hands of a musician. He burned with longing for his beloved until dawn, desiring the candle in the gathering to convey his state to the radiant beauties. Ultimately, like a cup, the lover must surrender his soul to sorrow, as the pain becomes too intense and patience wanes." This image should capture the emotion and complexity of the scene using ornate details and vibrant colors, characteristic of Persian miniatures.