تصویر 6995 - ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۷ - غزل در بیان مذهب نوخاستگان
نشانی در گنجور
ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۷ - غزل در بیان مذهب نوخاستگان
قصه
آن سفرکرده وقتی از سفر بازگشت، داستان او به گوش شاه رسید و جاسوسانی او را تحت نظر گرفتند و بی‌درنگ به زندان انداختند. بعد از شش ماه تحقیق و بازجویی، او را نیمه‌جانی، نیمه‌کوری و نیمه‌فلجی یافتند و سرانجام او را به محاکمه کشاندند. اما چون مدرکی جز نامه‌ای در دست نداشتند، از منصب نظامی خلع و سه سال به زندان محکوم شد. در زندان، او به دنبال یار آواره‌اش گشت و برای دیدارش پیغامی فرستاد تا با فروختن اسباب خانه برای او آب و نانی بیاورد. مردی برای تحقیق به دنبال نگار او رفت، ولی خانه را خالی یافت و ماجرا را بررسی کرد. او با پرس‌وجو از این سو و آنسو، به حقیقت ماجرا پی برد، اما سخنان دیگران درباره وضعیت نگار را باور نکرد و این‌چنین خود را تسلی داد که شاید رخصت رفتن نداشته یا در رسالتی بوده که به انجام نرسیده است. سرانجام، با وضع نامناسب خود سازگار شد و در زندان با کمترین امکانات زیست.
متن اولیه
مرد باید که دل دژم نکند زندگی صرف رنج و غم نکند از کم و کیف کارهای جهان یکسر مو ز کیف کم نکند در ره نفع خود کند خدمت خدمت خلق یک قلم نکند ور قسم خورد و توبه کرد ز می تکیه بر توبه و قسم نکند گر ستم کرد بر کسی چه زیان بر خود و عشق خود ستم نکند جز به پیش صراحی و ساقی پیش کس پشت خویش خم نکند زندگی حرب و حرب هم خدعه است مرد دانا ز خدعه رم نکند حرف جزء هواست مرد قوی اعتنایی به مدح و ذم نکند خلق گر کند نیم و نیم غنم گرگ دلسوزی از غنم نکند وقت راز و نیاز قبله خویش جز یکی نازنین صنم نکند تا توان بود خوش جفا نکشد تا توان گفت لا نعم نکند جز به شکرلبان درم ندهد جز به مه طلعتان کرم نکند با رفیقی کزو امیدی نیست نه رفاقت که یاد هم نکند عقلا گفته اند پیش از ما نم شود هرکسی که نم نکند آن سفرکرده چون ز راه رسید قصه او به سمع شاه رسید چند جاسوسش از پس افکندند بی درنگش به محبس افکندند پس شش مه سؤال و استنطاق نیمه جان نیمه کور و نیمه چلاق آخر کارش به ضرب و شتم کشید پس به دیوانسرای حرب کشید شد به دیوان حرب مظلمه اش کرد آن محکمه محاکمه اش چون نبد مدرکی جز آن مکتوب اختر هستیش نکرد غروب لیک شد خلع از شیون نظام بعد از آن حبس شد سه سال تمام چون به محبس نشست بیچاره گشت جویا ز جفت آواره داد پیغام تا مگر یارش آید آنجا ز بهر دیدارش رهن بنهد ز خانه اسبابی بهر او نانی آرد و آبی رفت مردی و ماجرا پرسید خانه را از نگار خالی دید گشت لختی از این ور و آن ور کرد پرسش از این در و آن در عاقبت قصه را به دست آورد بهر بیچاره سر شکست آورد مرد باور نکرد مطلب را وان حکایات نامرتب را بستن را چنین تسلی داد وین چنین نزد خویش فتوی داد کاین سخن ها همه گزاف بود کاهل از کارها معاف بود یا نرفت از پی رسالت من یا ندادند رخصت رفتن خفت بر ژنده بالش و بستر ساخت با نان و آش قصر قجر
AI Prompt
Create a DALL-E prompt to depict this story using a photorealistic image with Persian miniature style: A man, returning from a long journey, catches the attention of the king, who sends spies and promptly imprisons him. After six months of investigation and interrogation, they find him half-blind, semi-paralyzed, and in a weakened state, and eventually bring him to trial. With only a letter as evidence, he is stripped of his military rank and sentenced to three years in prison. In prison, he searches for his wandering beloved, sending her a message to sell household belongings to bring him food and water. A man investigates by visiting her place but finds it empty, delving into the mystery. Despite others’ words about her condition, he comforts himself thinking perhaps she couldn’t leave or was on an unfinished mission. Ultimately, he adapts to his harsh circumstances, surviving on minimal resources in prison. The scene should illustrate this narrative with intricate detail reminiscent of classical Persian miniatures, capturing the emotional depth and historical context of the story.