تصویر 8771 - اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
نشانی در گنجور
اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
قصه
یکی از بزرگان و مقامات ارجمند تصمیم گرفت که اثری ماندگار از خود بر جای بگذارد تا نامش در دنیا بلندآوازه شود. او با خود فکر می‌کرد که اگر به او پیشنهادی برای نوشتن نامه‌ای از سوی دو پیام‌رسان برسد، با شادی و اطمینان خاطر آن را خواهد پذیرفت زیرا دیگران نیز با تحسین از او یاد می‌کنند. این فرد ارجمند دستور شاه زمین بود، محمد بن سمعیل، که دارای صفات برجسته و دانش بسیار بود. او برادر دیگری نیز به نام ابراهیم داشت که همچون او در دانش و هنر شناخته شده و مورد احترام بود. روزی هر دو برادر وی را فراخواندند و درباره اهمیت نگارش و حفظ دانش و فرهنگ گفت‌وگو کردند. آن‌ها از او خواستند هم‌چون فردوسی، شاعر بزرگ، داستانی به شعر بیاورد و تأکید کردند که افسانه‌ها و داستان‌ها می‌توانند ثروتی معنوی و پایدار به جهان اضافه کنند که همواره مورد استفاده و بهره‌برداری نسل‌های بعدی قرار گیرد. آن‌ها به او توصیه کردند که اکنون که زمان و فرصت مناسبی فراهم آمده، از دانش و بینش خود استفاده کند و اثری جاودان و ماندگار خلق کند که همواره نام نیک او باقی بماند. در این راستا، خواستند که در نگارش این اثر فقط به فکر خشنودی شاه باشد و نام او را گرامی بدارد تا افتخار بیشتر نصیبش شود.
متن اولیه
یکی کار جستم همی ارجمند که نامم شود زو به گیتی بلند اگر نامه رفتنم را نوید دهند این دو پیک سیاه و سپید به رفتن بود خوش دل شاد من به نیکی کند هرکسی یاد من مهی بد سر داد و بنیاد دین گرانمایه دستور شاه زمین محمد مه جود و چرخ هنر سمعیل حصی مر او را پدر ردی دانش آرای یزدان پرست زمین حلم و دریا دل و راد دست ز چرخ روان تا بره تیره خاک چه و چون گیتی بدانسته پاک خوی نیک و خوبی و فرزانگی ره رادی و رأی مردانگی نکوبختی و دانش و کلک و تیغ خدا ایچ ناداشته زو دریغ برادرش والا براهیم راد گزین جهان گرد مهتر نژاد خنیده به کلک و ستوده به تیر بدین گنج بخش و بدان شهرگیر دو پرورده شاه بدخواه سوز یکی داد و ورز و یکی دین فروز جهان را چو دو دیده روزگار زمان را چو دو دست فرمان گزار ز هرکس فزون جاهشان نزد شاه گذشته درفش مهیشان ز ماه به بگماز یک روز نزدیک خویش مرا هر دو مهتر نشاندند پیش بسی یاد نام نکو رانده شد بسی دفتر باستان خوانده شد ز هر گونه رأیی فکندند بن پس آن گه گشادند بند سخن که فردوسی طوسی پاک مغز بداده است داد سخن های نغز به شهنامه گیتی بیاراسته است بدان نامه نام نکو خواسته است تو هم شهری او را و هم پیشه ای هم اندر سخن چابک اندیشه ای بدان همره از نامه باستان به شعر آر خرم یکی داستان بسا نامداران که بردند رنج نهانی نهادند هر جای گنج سرانجام رفتند و بگذاشتند نه زیشان کسی بهره برداشتند تو زین داستان گنجی اندر جهان بمانی که هرگز نگردد کمی همش هرکسی یابد از آدمی هم از برگرفتن نگیرد کمی بوی مانده فرزند ایدر بجای که همواره نام تو ماند بپای ز دانش یکی خرم نهی که از میوه هرگز نگردد تهی جهان جاودانه نماند به کس بهین چیز ازو نیک نام است و بس کنون کان یاقوت دانش بکن ز دریای اندیشه در درفکن خرد آتش تیز و دل بوته ساز سخن زر کن پاک بر هم گداز پس این زر و این گوهران بار کن در این گنج یکباره انبار کن ز کس یاد این گنج بر دل میار جز از شاه ارانی شهریار مجوی اندرین کار جز کام اوی منه مهر بر وی به جز نام اوی که تا جایگه یافتی نخجوان بدین شاه شد بخت پیرت جوان
AI Prompt
Create an image in a photorealistic Persian miniature style depicting a distinguished nobleman, Mohammad ibn Samail, sitting in an opulently decorated room with intricate Persian rugs and ornate calligraphy on the walls. He is deep in thought, with an open book and ancient scrolls surrounding him. His two brothers, also noble and learned, are engaging him in a heartfelt conversation, passionately encouraging him to write a timeless epic akin to Ferdowsi. The setting reflects the grandeur of Persian culture, with a backdrop of beautifully illustrated epic tales and mythical figures subtly woven into the scene. The nobleman’s expression is a mix of pride and determination, as he considers the noble task of preserving knowledge and culture through his own legendary creation.