تصویر 9392 - میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة
نشانی در گنجور
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة
قصه
داستانی در متن ارائه شده وجود ندارد، اما در ابتدای آن به معرفی سوره یوسف پرداخته شده و توضیحاتی درباره محتوای آن داده شده است.
متن اولیه
بدان که این سوره یوسف بقول بیشترین علما جمله بمکه فرو آمده عکرمه و حسن گفتند این در مدنیات شمرند که جمله بمدینه فرو آمده ابن عباس گفت چهار آیت از ابتداء سورة بمدینه فرو آمد باقی همه بمکه فرو آمده و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست و بقول کوفیان صد و یازده آیت است و هزار و هفتصد و شصت و شش کلمه و هفت هزار و صد و شصت و شش حرفست و در فضیلت این سورة ابی بن کعب روایت کند از مصطفی صلی الله علیه و سلم قال علموا أرقاکم سورة یوسف فانه ایما مسلم تلاها و علمها اهله و ما ملکت یمینه هون الله علیه سکرات الموت و اعطاء القوة ان لا یحسد مسلما گفت بندگان و بردگان خود را سوره یوسف در آموزید هر مسلمانی که این سوره برخواند و کسان و زیر دستان خود را در آموزد الله تعالی سکرات مرگ بر وی آسان کند و وی را قوت دهد در دین تا بر هیچ مسلمان حسد نبردو در خبر است که صحابه رسول گفتند یا رسول الله ما را آرزوی آن می بود که الله تعالی بما سورتی فرستادی که در آن امر و نهی نبودی و نه وعد و وعید تا ما را بخواندن آن تنزه بودی و دلهای ما در آن نشاط و گشایش افزودی رب العالمین بر وفق آرزوی ایشان این سوره یوسف فرو فرستاد و نیز جهودان فخر میکردند که در کتاب ما قصه یوسف است و شما را نیست تا رب العزه بجواب ایشان و تشریف و تکریم مؤمنان این سورة و این قصه علی احسن الترتیب و اعجب نظام فرو فرستاد و روی ایضا ان علماء الیهود قالوا لاصحاب النبی ص سلوا صاحبکم محمدا لماذا انتقل یعقوب من ارض کنعان الی مصر فانزل الله عز و جل هذه السورة بسم الله الرحمن الرحیم الر تلک آیات الکتاب المبین ای هذه السورة التی اسمها الر تلک آیات الکتاب المبین باین قول الر نام سورة است میگوید این سورة آیات قرآن است نامه ای روشن پیدا که حق و باطل از هم جدا کند و هر چه شما را بدان حاجت است از کار دین بیان کند و قیل معنی المبین انه ظاهرا فی نفسه انه کلام الله نامه ای که در نفس خود روشن است و پیدا که کلام خدا است و ابان لازم و متعد و قال معاذ بن جبل المبین للحروف التی سقطت من السن الاعاجم و هی ستة الصاد و الضاد و الطاء و الظاء و العین و الحاء و کذلک الثاء و القاف معنی آنست که باین حروف بیان کردیم و روشن باز نمودیم که این قرآن عربی است و بزبان عرب است مصطفی ص گفت احبوا العرب لثلاث لانی عربی و القرآن عربی و کلام اهل الجنة عربی إنا أنزلناه این ها کنایت است از کتاب و روا باشد که کنایت از قصه یوسف بود و خبر وی میگوید ما این نامه که فرستادیم و این قصه یوسف که بر شما خواندیم بزبان عربی فرستادیم و بلغت عرب تا شما که عرب اید معانی آن و امر و نهی آن دریابید و بدانید و العربی منسوب الی العرب و العرب جمع عربی کرومی و روم و هو منسوب الی ارض یسکنونها و هی عربة باحة دار اسماعیل بن ابراهیم علیهما السلام قال الشاعر و عربة ارض ما یحل حرامها من الناس الا اللوذعی الحلاحل یعنی النبی صلی الله علیه و سلم احلت له مکة و سکنها الشاعر ضرورة نحن نقص علیک الآیة نتلوا علیک و نتبع بعض الحدیث بعضا أحسن القصص ای احسن البیان فهو المصدر و قیل القصص المفعول کالسلب و الطلب للمصدر و المفعول روا باشد که احسن القصص همه قرآن بود یعنی که ما بر تو می خوانیم این قرآن که نیکوترین همه قصه ها است و همه سخنها همانست که جایی دیگر گفت الله نزل أحسن الحدیث سعد بن ابی وقاص گفت انزل القرآن علی رسول الله فتلاه علیهم زمانا قالوا یا رسول الله لو قصصتنا فانزل الله نحن نقص علیک أحسن القصص فتلاه زمانا قالوا یا رسول الله لو حدثتنا فانزل الله تعالی الله نزل أحسن الحدیث فقالوا یا رسول الله لو ذکرتنا و عظمتنا فانزل الله أ لم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله قال کل ذلک یؤمرون بالقرآن و گفته اند احسن القصص درین آیة قصه یوسف است و آن را احسن القصص گفت از بهر آن که مشتمل است این قصه بر ذکر مالک و مملوک و عاشق و معشوق و حاسد و محسود و شاهد و مشهود و ذکر حبس و اطلاق و سجن و خلاص و خصب و جدب و نیز در آن ذکر انبیاء است و صالحان و ملایکه و شیاطین و سیر ملوک و ممالیک و تجار و علما و جهال و صفت مردان و زنان و مکر و حیل ایشان و نیز در آن ذکر توحید است و عفت و ستر و تعبیر خواب و سیاست و معاشرت و تدبیر معاش و نیز قصه ای که از بدایت آن تا بنهایت روزگار دراز برآمد و مدت آن برکشید از عهد رؤیای یوسف تا رسیدن پدر و برادران بوی هشتاد سال بقول حسن و چهل سال بقول ابن عباس و قیل احسن القصص لخلوه عن الامر و النهی الذی سماعه یوجب اشتغال القلب بما أوحینا إلیک این ما را ماء مصدر گویند ای بایحاینا الیک هذا القرآن یعنی ترا از قصه یوسف خبر دادیم باین قرآن که بتو فرو فرستادیم و إن کنت من قبله لمن الغافلین عن قصة یوسف و اخوته لانه محمد ص انما علم ذلک بالوحی إذ قال یوسف موضع اذ نصب است و المعنی نقص علیک اذ قال یوسفو قیل معناه اذکر اذ قال یوسف لابیه یوسف نامی است عجمی یعنی افزون فیروز و قیل هو اسم عربی من الاسف و الاسیف فالاسف الحزن و الاسیف العبد و اجتمعا فی یوسف فلذلک سمی یوسف و درست است خبر از مصطفی ص که گفت الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم یا أبت بفتح تا قراءت ابن عامر است و ابو جعفر علی تقدیر یا ابتاه فرخم باقی بکسر تا خوانند علی تقدیر یا ابتی بیاء الاضافة الی المتکلم فحذفت الیاء لان یاء الاضافة تحذف فی النداء کقولهم یا قوم یا عباد و هذه التاء عند النحویین بدل من یاء الاضافة و تخص بالنداء و یحتمل ان یکون بدلا من الواو التی هی لام الفعل فی ایوان و ابوین إنی رأیت یعنی فی المنام أحد عشر کوکبا نصب علی التمییز و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین لما تطاول الکلام کرر الرؤیة و لما فعلت الکواکب فعل العقلاء و هو السجود جمعهم جمع العقلاء بالیاء و النون و ابتداء این قصه آنست که یعقوب را دوازده پسر بود از دو حره و دو سریت حره یکی لیا بود بنت لایان بن لوط و دیگر خواهرش راحیل بنت لایان بن لوط و یعقوب ایشان را هر دو بهم داشت و در شرع ایشان جمع میان دو خواهر روا بود تا بروزگار بعثت موسی و نزول تورات که آن گه حرام شد قومی گفتند جمع نکرد میان خواهران که از اول لیا بخواست دختر مهین و از وی چهار فرزند آمد یهودا و شمعون و لاوی و روبیل و قیل روبین بالنون پس لیا فرمان یافت و راحیل را دختر کهین بخواست و کانت اجمل نساء اهل عصرها و از وی دو پسر آمد یوسف و بن یامین و قیل بنیامین و لایان در جهاز این دختران دو کنیزک بایشان داده بود نام یکی زلفه و دیگر بلهه ایشان هر دو کنیزک را بیعقوب دادند و یعقوب را از ایشان شش پسر آمد دان و نفتولی و قیل تفثالی و زبولون از زلفه و کوذ و اوشیر و بشسوخور از بلهه این دوازده پسر اسباطاند که رب العالمین در قرآن ایشان را نام برده و السبط فی کلام العربالشجرة الملتفة الکثیرة الاغصان و گفته اند که در میان سرای یعقوب درختی برآمده بود که هر گه که وی را پسری زادی شاخی تازه از آن درخت برآمدی و چنان که کودک می بالیدی و بزرگ می شدی آن شاخ بزرگ می شدی پس چون کودک بحد مردی رسیدی آن شاخ ببریدی و از وی عصای ساختی و بآن فرزند دادی که رسم انبیا چنین بودی که هیچ پیغامبر و پیغامبر زاده بی عصا نبودی مصطفی ص گفت ا یعجز احدکم ان تکون فی یده عصا فی اسفله عکازة یتکی علیها اذا اعیی و یمیط بها الاذی عن الطریق و یقتل بها الهوام و یقاتل بها السباع و یتخذها قبلة بارض فلاة چون یعقوب را ده پسر زادند و با ایشان ده عصا چنان که گفتیم یازدهمین پسر یوسف بود و از آن درخت هیچ شاخ از بهر عصاء یوسف بر نیامد تا یوسف بزرگ شد و فرادانش خویش آمد برادران را دید هر یکی عصایی داشتندی پدر خویش را گفت یا نبی الله لیس من اخوتی الا و له قضیب غیری فادع الله ان یخصنی بعصا من الجنة پدر دعا کرد جبرییل آمد و قضیبی آورد از بهشت از زبرجد سبز و بیوسف داد پس یوسف روزی در میان برادران نشسته بود خواب بروی افتاد ساعتی بخفت آن گاه از خواب درآمد ترسان و لرزان برادران گفتند ترا چه افتاد گفت در خواب نمودند مرا که از آسمان شخصی فرو آمدی تازه روی خوش بوی با جمال و با بهاء و این عصا از من بستدی و هم چنین عصاهای شما که برادران اید و همه بزمین فرو زدی آن عصا من درختی کشتی سبز برگها برآورده و شکوفه در آن پدید آمده و میوه های لونالون از آن درآویخته و مرغان خوش آواز بالحان رنگارنگ بر شاخهای آن نشسته و آن عصاهای شما هم چنان بحال خود بر جای خود خشک مانده تا بادی بر آمد و آن عصا های شما همه از زمین برکند و بدریا افکند برادران چون این بشنیدند غمگین گشتند و بر وی حسد بردند گفتند این پسر راحیل میخواهد که بر ما خداوند باشد و ما او را بندگان باشیم وهب منبه گفت یوسف هفت ساله بود که این خواب دید و آن گه بعد از پنج سال دیگر چون دوازده ساله گشت آن خواب دید که رب العزه از وی حکایت میکند إنی رأیت أحد عشر کوکبا پس یوسف بر کنار پدر همی بود و یعقوب او را هیچ از بر خویش جدا نکردی و بنزدیک وی خفتی پس شبی از شبها خفته بود گویند که شب قدر بود و شب آدینه که یوسف از خواب درآمد گونه روی سرخ کرده و ارتعاد بر اعضاء وی افتاده یعقوب او را در برگرفت گفت جان پدر ترا چه رسید گفت ای پدر بخواب دیدم درهای آسمان گشاده و فروزندگان آسمان همه چون مشعلهای افروخته و از نور و ضیاء آن همه کوه های عالم و بقاع زمین روشن گشته و دریاها بموج آمده و ماهیان دریا بانواع لغات تسبیحها در گرفته یا پدر مرا لباسی پوشانیدند از نور و کلیدهای خزاین زمین بنزدیک من آوردند آن گه یازده ستاره را دیدم که از آسمان بزیر آمدند و آفتاب و ماه با آن ستارگان مرا سجود کردند اینست که رب العالمین گفت إنی رأیت أحد عشر کوکبا و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین روی جابر بن عبد الله قال اتی النبی صلی الله علیه و سلم رجل من الیهود فقال یا محمد اخبرنی عن الکواکب التی رآها یوسف ساجدة له ما اسماؤها فسکت رسول الله ص و لم یجبه بشی ء فنزل علیه جبرییل فاخبره باسمایها فقال رسول الله ص هل انت مؤمن ان اخبرتک باسمایها قال نعم قال جربان و الطارق و الذیاک و ذو الکتاف و قابس و وثاب و عمودان و المصبح و الفیلق و الضروح و الفرغ و الضیاء و النور نزلن من السماء فسجدن له فقال الیهودی ای و الله انها لاسماؤها قال بعض العلماء الضیاء هو الشمس و هو ابوه و النور هو القمر و هی امه و کان لامه ثلث الحسن و قال السدی الکواکب اخوته و الشمس ابوه و القمر خالته لان امه راحیل کانت قد ماتت ساجدین قیل هی سجدة تحیة قال یا بنی تصغیر ابن صغره لصغر سنه و هو ابن اثنتی عشرة سنة لا تقصص رؤیاک علی إخوتک قال ابن عیسی الرؤیا تصور المعنی فی المنام علی توهم الأبصار قال و ذلک ان العقل مغمور فی النوم فاذا تصور الانسان المعنی توهم انه یراهفیکیدوا لک کیدا تقول کاده و کاد له مثل نصحته و نصحت له إن الشیطان للإنسان عدو مبین ظاهر العداوة یعقوب چون این خواب از یوسف بشنید گفت ای پسر نگر که این خواب با برادران نگویی که ایشان تعبیر آن دانند و فضل بر خود ببینند وانگه بر تو حسد برند و کید سازند تا ترا هلاک کنند از این جا گفته اند حکماء که الاقارب عقارب یکی معاویه را گفت انی احبک حبا لا یمازجه عداوة و لا یخالطه حسد فقال صدقت قال بم عرفت انی صادق قال لانک لست لی باخی نسب و لا بجار قریب و لا بمشاکل فی حرفة و الحسد ینبعث من هذه الثلاثة یوسف چون این سخن از پدر شنید گونه وی زرد شد و غمگین گشت و از برادران در هراس شد که ایشان مردانی درشت طبع بودند مبارزان خصم شکن مرد افکن یعقوب چون اثر ترس در وی بدید او را در بر گرفت و وی را دل داد و تعبیر آن خواب با وی بگفت فذلک قوله و کذلک یجتبیک ربک ای کما اریک ربک هذه الرؤیا کذلک یخصک و یصطفیک بالنبوة و یعلمک من تأویل الأحادیث یعنی تعبیر الرؤیا ای ما یؤل الیه امرها و کان یوسف اعبر الناس للرؤیا و قیل و یعلمک من تأویل الاحادیث یعنی معانی الکلام فی آیات الله و کتبه تعبیر و تاویل یکی است مال مرجع و غایت کار است و عبر کرانه جوی و وادی تعبیر و تأویل آنست که سخن گویی تا اشارت کنی فرا سرانجام چیز و عاقبت کار و یتم نعمته علیک این نعمت رسالت است چنان که آنجا گفت الذین أنعمت علیهم یعنی الانبیاء جایی دیگر گفت أنعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم میگوید باین خواب که دیدی الله بر تو نعمت رسالت تمام کند که ترا پیغامبر کند و هم چنین بر آل یعقوب تمام کند یعنی برادران تو که ایشان را نیز انبیاء کند و این از بهر آن گفت که رب العزه او را خبر داده بود بوحی که نعمت خود بر وی تمام کند و بر برادران وی هم چنان که بر ابراهیم و اسحاق تمام کرد و اتمام نعمت بر ابراهیم و اسحاق آن بود که ایشان را پیغامبران کرد و قیل یتم نعمته علیک ای یثبتک علی الاسلام حتی تموت علیه کما أتمها علی أبویک من قبل إبراهیم و إسحاق بان نجاه من نار نمرود بان فداه بذبح عظیم و ثبتهما علی الاسلام حتی ماتا علیه و ابویک تثنیة اب و المراد جدک و جد ابیک ابراهیم و اسحاق اسمان اعجمیان و ابراهیم معناه اب رحیم و قیل من البرهمة و هی شدة النظر و اسحاق قیل معناه الضاحک إن ربک علیم لمن یستحق الاجتباء حکیم یضع الاشیاء مواضعها و قیل علیم بما صنع به اخوته حکیم بما قضی قال المفسرون هذه الآیة دالة علی نبوة یوسف و نبوة اخوته لقد کان فی یوسف و إخوته یعنی فی خبر یوسف و خبر اخوته آیات ای علامات و دلالات تدل علی صنع الله و لطایف افعاله و عجایب حکمته للسایلین ای لمن سأل عن امرهم و اراد ان یعلم علمهم و قرأ اهل مکة آیة ای عیرة و عظة و عجب و ذلک ان الیهود سألت رسول الله ص عن قصة یوسف فاخبرهم بها کما فی التوریة فعجبوا منه و قالوا من این لک هذا یا محمد فقال علمنیه ربی للسایلین و لغیرهم
AI Prompt
Create a DALL-E prompt for a photorealistic image depicted in the Persian miniature style that illustrates a scene from the Quranic story of Joseph (Yusuf), highlighting the dream interpretation aspect mentioned in the text. The image should capture the essence and cultural richness of the Persian miniature tradition while portraying key elements of Joseph's story, such as the dream, his brothers, and the symbolism of the sun, moon, and stars in the dream as described in the Quran.