تصویر 11312 - نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۵ - در تمثیل مناظرهٔ ماهی و سمندر با یکدیگر
نشانی در گنجور
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۵ - در تمثیل مناظرهٔ ماهی و سمندر با یکدیگر
قصه
روزی سمندر به ماهی طعنه زد و گفت که تو از آب شکرگزار هستی و من از آتش. سمندر گفت که ماهیتِ او از سردی است و با آب سر و کار دارد، در حالی که خودش از گرمی‌ است و آتش را دوست دارد. او به ماهی گفت که عاشقان به سراغ آتش می‌روند و آتش نشانه مردانگی است. سمندر خود را همانند حضرت خضر دانست، که با وجود آتش، زنده ماند. اما ماهی وقتی این طعنه‌ها را شنید، درخشید و به سمندر پاسخ داد که به دلیل خامی و سردی، سمندر با آتش سر و کار دارد. ماهی گفت که به دلیل سردی وجودش، سمندر همواره در آتش زندگی می‌کند و از سردی خود خبر ندارد. او افزود که حتی اگر صد سال در آتش بماند، حس گرما نخواهد داشت و آتش در وجودش تأثیری ندارد. ماهی ادامه داد که خودش از خود گرمی دارد و مغلوب حرارت محبت است. او از عشقش به آب گفت، که چگونه با باران هم‌نشین است و اگر از دریا خارج شود، می‌سوزد. ماهی بیان کرد که حتی اگر در طوفان باشد، آتشش هرگز سرد نمی‌شود و اگر آتش در درونش باشد، آب را خاکستر می‌کند. ماهی در پایان به سمندر گفت که او از سردی آتش‌پرست شده و خودش از گرمی‌ به طوفان داده است و رمز عاشقی را به او آموخت. ماهی دعا کرد که چراغ دولت و شکوه دانیال شاه همیشه تابان و درخشنده باشد.
متن اولیه
به ماهی طعنه زد روزی سمندر که تو ممنون ز آبی من ز آذر ز دلسردی است با آبت سر و کار من از دل گرمیم آتش پرستار مزاج اهل عشق آتش نورد است ز آتش رو نتابد هرکه مرد است تو کاتش از نقاب ما نه بینی عدم از بیم بر هستی گزینی من آن خضرم کز استیلای امید در آتش سوختم با عمر جاوید ز خلد آباد راحت رخت بستم چو داغ عشق در آتش نشستم چو ماهی این نوای طعنه بشنید صدف از تاب حسنش تابه گردید فروزان شد ز سر تا پا چو اخگر زبان شد شعله و حرفش سمندر بگفت ای خام طبع خام گفتار ز بس خامیت با آتش سر و کار تو از دلسردی و افسرده جانی کنی دایم در آتش زندگانی ز بس سردست اجزای وجودت نبیند چشم آتش روی دورت نه سردی در تو آتش کارگر نیست همی سوزی و از سوزت خبر نیست اگر صد سال در آتش نشینی به طبعت یک شرر گرمی نبینی همان جسمت زسردی ناگزیر است همان در طبعت آتش زمهریر است خوشا من کز تف و تاب محبت شدم غواص غرقاب محبت من آن برقم که با باران نشینم ز حرقت آب بر آتش گزینم ز سوز عشق دارم در جگر تاب بسوزم گر نسایم سینه بر آب وصال آب شد هستی فروزم گر از دریا برون افتم بسوزم سرشتند آتشی در سینه من که کردم قعر دریا بیخ گلخن به آبم داد بخت سرکش من به صد طوفان نمیرد آتش من اگر صد سال گردم غوطه پرورد سر مویی نگردد آتشم سرد وگر در دل بدزدم در جگر تاب ز سوز سینه خاکستر کنم آب تو از سردی کنی آتش پرستی من از گرمی به طوفان داده هستی ترا بامن نه لاف عشق نیکوست بر این فتوی نویسد دشمن و دوست به کیش عشق از من تا تو فرق است کسی داند که در خوناب غرق است تو سوز عاشقی از من بیاموز چراغ خود ز آب من برافروز الهی تافروزان است ز آذر چراغ ماهی و شمع سمندر فروزان باد از مه تا به ماهی چراغ دولت دانیال شاهی نهال شمع بزمش باد شاداب چراغ مجلسش باد آسمان تاب کند طغرای فرمانش منقش چو باد از جلوه روی آب و آتش
AI Prompt
Create a DALL-E prompt for a photorealistic image in the style of a Persian miniature, depicting a scene from a story where a salamander mocks a fish, claiming partnership with fire while the fish is grateful to water. The salamander boasts of its fiery nature, likening itself to the legendary figure Khidr, who survived fire. In contrast, the fish, shimmering amidst the taunts, argues that the salamander's affinity for fire stems from ignorance of its own coldness. The fish expounds upon its own warmth, describing its love for water and kinship with the rain. It explains that, despite storms, its internal fire remains untamed, capable of turning water to ash. The fish concludes the dialogue, imparting wisdom about true passion while wishing for the enduring glory of King Danyal.