تصویر 11879 - جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۷
نشانی در گنجور
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۷
قصه
تا کی ز سر زلف تو ما را ننوازی؟ ما در عشق تو مانند زر و سیم در حال گداخته شدن هستیم. ای باد، برو و حال دل خسته‌ام از دوری را به دوست برسان، تو که محرم راز هستی. در این دل رازی هست که به حقیقت تو می‌دانی، این راز از نیاز من و نوازی توست. دلم از جفا و ستم روزگار مجروح شده، چرا تو مرهمی بر این زخم نمی‌گذاری؟ اگر چه سرو راست و برازنده است، اما مانند چوب بی‌جان است و قد و قامتت با او قابل قیاس نیست. دلم به سرو می‌گوید آیا قد او را دیدی؟ در جهان واقع اگرچه تو در خیال باشی.
متن اولیه
تا کی ز سر زلف تو ما را ننوازی در بوته عشقم چو زر و سیم گدازی ای باد برو حال دل خسته هجران بر دوست بده عرضه که تو محرم رازی رازیست درین دل که تو دانی به حقیقت کز بنده نیازست و ز تو بنده نوازی مجروح شدم دل ز جفا و ستم چرخ آخر تو چرا مرهم این ریش نسازی سرو ار چه بود راست چو چوبی بدنست او تشبیه به قدت نتوان کرد به بازی با سرو دلم گفت که دیدی قد او را در ملک جهان گرچه تو در کوی مجازی
AI Prompt
Create a photorealistic image in the style of a Persian miniature that illustrates a scene from a classic Persian love story. The image should depict a longing lover with a wistful expression, symbolizing their unrequited love and yearning. The lover's appearance is inspired by traditional Persian art, with rich garments and intricate details. A gentle breeze, personified as a friendly wind, carries a message of the lover's heartache across a vivid landscape filled with beautiful and meticulously painted trees and flowers, reflecting the lover's emotional turmoil. In the background, a majestic and elegant cypress tree stands tall, symbolizing the ideal but unattainable love. The scene is filled with symbolic elements representing the lover's inner conflict and devotion, capturing the essence of Persian poetry and artistic tradition.