تصویر 12821 - الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۵۰ - آگاه شدن جناب مسلم از آمدن دشمن و سلاح نبرد پوشیدن
نشانی در گنجور
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۵۰ - آگاه شدن جناب مسلم از آمدن دشمن و سلاح نبرد پوشیدن
قصه
جناب مسلم وقتی از آمدن دشمن آگاه شد، از همسرش زره برای جنگ خواست. همسرش زره را آورد و مسلم زره را بر تن کرد و آماده نبرد شد. او با زره خود سخن گفت و یاد جنگ‌های پیشین کرد که چگونه این زره او را از خطرات نجات داده بود. مسلم با وسایل جنگی که آماده had، از خانه بیرون رفت تا با دشمن مقابله کند. همسرش در پشت سر او با نگرانی و دعای خیر بدرقه‌اش کرد. مسلم با یادآوری از علی، شجاعانه مانند شیری که از بیشه بیرون می‌آید، به سمت دشمنان حرکت کرد.
متن اولیه
از آن تنگ کاشانه بر پای خاست وزان نیک زن جوشن رزم خواست سبک زن بر مرد با دارو برد برفت و بیاورد ساز نبرد دلاور دل از جان روشن گرفت وزان پس گریبان جوشن گرفت بدو گفت کای آهنین جوشنا حصار تن جنگجوی منا چو شیر خدا جنگ صفین نمود به شمشیر آرایش دین نمود تو بودی مرا جامه ی روز جنگ نبود ایچ بیمت ز تیغ و خدنگ وزان پس تو در پهنه ی نهروان بدی سرفشان تیغ شاه از گوان تو بودی به پیکر درم پیرهن زهر زخم کردی مرا پاس تن از آن دم همی تا بدین روزگار تن آسوده گی جستی از کارزار کنون طرفه رزمی دچار آمدت نو آیین یکی سخت کار آمدت درین کارزارم پرستار باش تنم را ز هر بد نگهدار باش مهل تا سنان راست گردد به من ممان تا خلد نوک تیرم به تن بگفت این و پوشید بر تن زره ببند زره زد چو ابرو گره تو گفتی که داوود از روش خشم نهان گشت در جوشن تنگ خشم به سر بر یکی خود پولاد ناب نهاد آن بلند اختر کامیاب سر جنگجویش نهان بر به خود کله گوشه بر تاج خورشید سود حمایل سپس کرد سالار نو یکی تیغ برنده ی سر درو تو پنداشتی در میان استوار ز نو کرد شیر خدا ذوالفقار سپس بر به دوش همایون فکند چو مهر از پس کوهسار بلند چهار آیینه بست اندر زمان بیفکند بر دوش چاچی کمان وزان پس پی رزم آن قوم دون ز گنجینه ی خانه آمد برون همی طوعه بر چهر والای او نگه کرد آن برز و بالای او نهان زیر لب خواند بر وی درود به مویه گشود از دو دیده دو رود خروشان همی گفت پیر نوان گزندت مباد ای دلیر جوان زنان را اگر جنگ بودی روا هم اکنون فدا کردمی جان تو را دری بر بدان کاخ بود استوار ز بگشادنش رنجه مردان کار به سر پنجه بر کندش آن صفدرا بد انسان که حیدر در خیبرا تو گفتی شد از بیشه شیری برون که آلایدی چنگ و دندان به خون علی وار آن شهسوار نبرد ابر بد سگالان دین حمله کرد
AI Prompt
Create a DALL-E prompt for depicting this story as a photorealistic image inspired by Persian miniature style: A brave warrior named Muslim, aware of the impending enemy threat, requests armor for battle from his wife. His wife presents him with a suit of armor, which he dons in preparation for the fight. In a moment of reflection, Muslim speaks to his armor, recalling past battles where it safeguarded him from peril. With his weapons at the ready, Muslim leaves his home to confront the enemy. His wife watches him depart, filled with concern and offering prayers for his safety. Remembering Ali, Muslim advances courageously toward his adversaries, resembling a lion emerging from a thicket. The scene should depict the intricate details typical of Persian miniature art, capturing the emotional intensity and historical ambiance of the moment.