تصویر 14128 - صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - قدک و صباغ
نشانی در گنجور
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - قدک و صباغ
قصه
یک روز شخصی لباسی قدک را به یک صباغ سپرد و از او خواست که آن را به رنگ آسمان درآورد. صباغ پذیرفت و به او گفت روز بعد لباس را بیاورد تا تحویل بگیرد. اما هر روز که شخص برای گرفتن لباس می‌آمد، صباغ بهانه‌ای می‌آورد و می‌گفت اشتباهاً رنگ دیگری به لباس زده است و از او می‌خواست روز دیگری بیاید. بارها این اتفاق تکرار شد و هر بار صباغ ادعا می‌کرد که لباس رنگ دیگری مانند زرد، سبز، سرخ یا بنفش شده است. نهایتاً پس از چند روز، صباغ به شخص گفت که لباسش گم شده است. مرد بسیار خشمگین شد و از صباغ خواست که حداقل رنگ‌هایی که ادعا کرده بود را بپذیرد، زیرا از او هیچ رنگی را نپذیرفته بود. این داستان به مثالی برای شرایط مختلف در دین‌ها تبدیل شد، جایی که مردم مانند صباغ با تغییرات و ادعاهای کاذب روبرو می‌شوند.
متن اولیه
داد به صباغ کسی یک قدک گفت که ای خم تو رشگ فلک این قدک من فلکی رنگ کن رود به انجام وی آهنگ کن هرچه که خواهی دهم ای بی عدیل زود مر این جامه فروکش به نیل گفت بچشم ای تو مرا تاج سر روز دگر آی و قدک را ببر بر حسب وعده دکر روز مرد جا به در دکه صباغ کرد خواست قدک کفت ببخشا که آن زرد شد از غفلت و خواهم امان روز دگر در خم نیلش زنم مزد بگیرم به تو اش رد کنم روز دگر ام د و آن جامه خواست وعده صباغ نیفتاد راست گفت که آن سبز شد از اشتباه روز دگر آی و ببخش این گناه روز دگر آمد و صباغ باز دفتر عذری ببرش کرد باز گفت که آن سرخ شدای ذوالکرم روز دگر رنجه بفرما قدم روز دگر آمد و کرد آن طلب گفت که گردیده بنفش ای عجب بخت تو افکنده مرا در عنا روز دگر کام تو سازم روا الغرض آن دل شده مستمند بهر قدک آمد و شد روز چند رنگ ز صباغ فراوان شنید لیک یکی زان همه چشمش ندید عاقبت این رنگ بر ام د زخم گفت برادر قد کت گشتم گم مرد بر آشفت که ای اوستاد آن همه رنگ از تو قبول اوفتاد لیک از این رنگ مسازم ملول کز تو نخواهم کنم آنرا قبول رنگ چه صباغ که این گفتگو هست بر ادیان مثلی بس نکو خلق چو صباغ بتلوین نگر رنگ برنگ آن قدک دین نگر لیک هر آن رنگ برآید زدن به بود از رنگ قدک گمشدن آه ز لا قیدی و لامذهبی داد ز بی دینی و بی مشربی کون به خود هرچه پذیرد فساد نیست جز از مردم بی اعتقاد قید دیانت چو بپای دل است کام دل و نظم جهان حاصل است طایفه بی چون که به یک مذهبند در پی یک مقصد و یک مطلبند نیست در آن طایفه چون اختلاف نظم پدید آیدشان بی خلاف نظم نخیزد مگر از اتحاد وان ندهد دست جز از اعتقاد جز بقوانین بزرگان دین نظم صغیرا نبود در زمین
AI Prompt
Create an image in the style of a Persian miniature that depicts the story of a man who entrusts his long coat to a dyer, asking for it to be dyed the color of the sky. The dyer agrees, but each day the man returns, the dyer gives excuses, claiming he accidentally dyed it a different color such as yellow, green, red, or purple. This continues until the dyer finally says the coat is lost. The man becomes angry, realizing he never received any of the promised colors. This story symbolizes the false claims and changing conditions people encounter. Render this scene with detailed, intricate designs typical of Persian miniatures, capturing the frustration and deceptive nature of the dyer, as well as the vibrant, mismatched colors mentioned in the story.