نشانی در گنجور | |
قصه | دو عاشق در حال گفتگو هستند. یکی از آنها عاشق و پریشان است و چارهای برای درد عاشقی خود نمیداند. دیگری دنبال نان است و از دوری دوست دل بریان دارد. او از پریشانحالی خود میگوید و اشاره میکند که کسانی که از راز پنهانش آگاهند تمایلی به نان ندارند. او از درد و گرسنگی صحبت میکند و میگوید که با خواندن شعر از دیوان خود آرام میگیرد و این روش درمانی برای درد و گرسنگیاش است. |
|
متن اولیه | عاشق و خسته و پریشانم
چاره درد عاشقی نمی دانم
در جواب او
من سرگشته در پی نانم
دل کباب از فراق بریانم
کرد روغن برنج را پامال
گفت ازین قصه بس پریشانم
گفت گیپا که میل نان نکند
هر که دریافت سر پنهانم
ز آتش گوشت خون چکاند دل
لاجرم چون کباب گریانم
از تمنای قرص لیمو باز
می کند میل آب دندانم
گر تو خواهی طعاملاموجود
یک دو شعری بخوان ز دیوانم
درد و جوعی است در دلم صوفی
هست طاس هریسه درمانم |
|
AI Prompt | Create an image in the Persian miniature style depicting two lovers in conversation. One of them appears lovesick and distressed, unsure of how to cure their love-struck heart. The other lover is earnestly seeking bread, though their heart aches from being apart from their beloved. They express their disheartened state, hinting that those who know their hidden truth have no interest in bread. The image should portray the theme of discussing pain and hunger, with the lovesick character finding solace in reciting poetry from their own collection, which serves as their remedy for hunger and heartache. Use vibrant, intricate details typical of Persian miniatures, encapsulating the emotional depth and cultural elements of the scene. |
|
|