تصویر 15039 - سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ اول در ذکر سلاطین » ۱۵- سلطان سلیمان
نشانی در گنجور
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ اول در ذکر سلاطین » ۱۵- سلطان سلیمان
قصه
سلطان سلیمان، پسر رشید سلطان سلیم، به قدرت و کثرت سپاه و تسخیر فرنگیان شهرت داشت. او از سلسله‌ای بود که سه نفر از آنها به سلطنت رسیده بودند. اولین آنها دلو عثمان بود که در ابتدا یک چوپان ساده بود اما بعدها به قدرت رسید. هر روز غذای زیادی آماده می‌کرد و به تماشاچیان و فقرا می‌داد، وقتی از او پرسیدند چرا این کار را می‌کند، گفت که در حال مشق سلطنت است. این خبر به پادشاه رسید و دلو عثمان را به دربار دعوت کرد تا از نیتش بپرسد. دلو عثمان با جرأت هدف خود را که تسخیر برخی از مناطق مخالف برای دیوان اعلی بود بیان کرد. پادشاه و دولتمردان تصمیم گرفتند به او اجازه دهند اقدام کند و زندانیان را به او سپردند. دلو عثمان با تأمین نیازهای آنها و فروش احشام خود، گروهی تشکیل داد و با موفقیت به مناطقی حمله کرد و آنها را تحت کنترل خود در آورد. پس از مرگ سلطان، فرزندش اورد غزل جایگزین او شد و به تدریج قدرت خود را تثبیت کرد. در همان زمان، فرمانروای روم مسموم شد و وارث مناسبی وجود نداشت، بنابراین سران سپاه اورد غزل را به فرمانروایی انتخاب کردند. داستان سلطنت سلطان سلیمان چنین است که او بعد از جلوس بر تخت در سال 810 تا سال 854 در قدرت بود. با وجود تلاش‌های مکرر برای حمله به ایران، موفقیتی نداشت و به دیار خود بازگشت. او به شعر و ادب علاقه داشت و اشعاری مثل "دیده از آتش دل غرقه در آبست مرا" از او به یادگار مانده است.
متن اولیه
ولد رشید سلطان سلیم است و بکثرت سپاه و حشم و غلبه عساکر و خدم بصفت و حشر سلیمان و جنوده من الجن موصوف در ایام او اکثر فرنگ بحیطه تصرف او در آمده و کمند تسخیر بر کنگره ی اغلب قلاع نفاع آن بلاد انداخت و از آن تخمه سه کس برتبه سلطنت رسیده اند اول ایشان دلو عثمان است و او در اوایل حال شخصی حشمی بوده بکثرت اغنام از سایر صحرا نشینان ممتاز و هر صباح که خسرو انجم علم زرنگار بر زبر تل مینا رنگ سپهر خضرت شعار نصب کردی دیکی طعام با علم یاقوت فام بر سر تلی که قریب بحشم او بوده برده ندای هل من مزید در دادندی فوجی بجهت تماشا و فرقه فقرا او مساکین بجهت مدارا نزد او جمع می شدند و او بطریق بزرگان نشسته بقسمت آش اشارت میکرد شخصی از وی پرسید که غرض از این چیست گفت مشق سلطنت میکنم خوش خوش این خبر بپادشاه وقت رسید بنابر تمسخر و استهزاء دلو عثمان را طلب کرده از این داعیه عظما پرسید او نیز جرأت کرده مدعایی که داشت بعرض رسانید و گفت اگر جمعی تابع من باشند بعضی از الکای مخالفان که در این حدود است بتصرف دیوان اعلی میتوانم آورد پادشاه و ارکان دولت صلاح در آن دیدند که اهل زندان را که در آن وقت دویست کس بودند از زندان بیرون آورده تا بین او کنند بنابراین او نیز آن جماعت را در ظل عنایت و حمایت خود آورده مایحتاج ایشان از بهای گوسفندان و اموالی که داشت مهیا گردانید و روی توجه بجانب غزای کفار آوردند اتفاقا حاکم آندیار به اقصای آن ملک رفته آن عرصه از منازعان و معاندان خالی بود القصه بی دردسر نیزه و آمد و شد پیکان آن محروسه را بتحت تصرف در آورده ضبط نمود و بتدریج کار برکفار تنگ گرفته جبرا و قهرا بر ایشان مستولی شده و استقلال تمام پیدا کرد و در آن اثنا دست تصرف سلطان روحش از عرصه بدن کوتاه گشته پسرش اورد غزل قایم مقام او شد و صیت صلابت و مهابت او باطراف و اکناف رسیده در آن ولا فرمان فرمای روم به هلاهل ممات مسموم گشته و ارثی که لیاقت آن امر خطیر را داشته باشد نبود لاجرم سران سپاه و گردن کشان کینه خواه بر او اتفاق کرده بپادشاهی برداشتند این کار دولتست کنون تا کرا رسد آری همواره فلک را شیوه این است که یکی را از حضیض مذلت باوج سلطنت رساند و دیگری را از تخت و جاه و اقبال به تحت ادبار کشاند نه از آنش انفعالی و نه از اینش خوش حالی یکی را ز بخت سیه برکشد یکی را ز تخت کیان سرکشد نه زین شاد باشد نه ز آن دردمند چنین است رسم سرای بلند جلوس سلطان مذکور بر تخت قیاصره در شهور سنه ست و عشر و ثمانمایه روی نمود و تا حال که سنه سبع و خمسین و تسعمایه است در سلطنت آن دیار متمکنند اما بواسطه مداومت افیون و خیالات قریب بسرحد جنون دو سه نوبت لشکر بایران کشیده بحمد الله که کاری از پیش نبرده بلکه بمحض لطف الهی و دفتر اقبال شاهنشاهی بی سر و سامان مراجعت نموده سپاه مورسیه روی را نگر که کمر به بسته در طلب منصب سلیمانی چه دستبرد نماید کلیم در معجز چه جای لشکر فرعون و عون ماهان است چه شک کسی را که دایه ازل به شیر انما یرید الله لیذهب عنکم پروده باشد از کید مشتی ناپاک چه باک و ذات مستجمع الصفاتی را که اگر قایده ی قضا و قدر در مهد مثل اهل البیتی کمثل سفینه النوح پرورش داده باشد او را از موج خیز حادثه چه اندیشه هم سیادت در حسب هم پادشاهی در نسب کو سلیمان تا به انگشتش کند انگشتری به همه حال طبیعت موزونی دارد و گاهی بنظم اشعار خاطر عاطر میگمارد این مطلع از اشعار او ثبت افتاد دیده از آتش دل غرقه در آبست مرا کار این چشمه ز سر چشمه خرابست مرا
AI Prompt
Create a DALL-E prompt for depicting this story using a photorealistic image with Persian miniature style: Scene Description: Depict a grand and intricate Persian miniature-style painting that brings to life the story of Sultan Suleiman, son of Rashid Sultan Selim, known for his military prowess and conquests against the Europeans. The painting should depict a vibrant and detailed scene of Sultan Suleiman's court, accentuating the splendor and authority of the royal throne. 1. Highlight Sultan Suleiman seated majestically on an ornate throne, wearing regal attire adorned with intricate patterns and jewels. 2. Around him, show a diverse assembly of courtiers, generals, and advisors, each dressed in rich, colorful garments typical of the Persian miniature tradition. 3. Integrate a background bustling with activity, illustrating a range of scenes: soldiers preparing for battle, musicians performing traditional instruments, and scholars reciting poetry. 4. In a corner, capture the scene of Dolu Osman, originally a humble shepherd, distributing food to spectators and the poor, demonstrating his charity and ambition. 5. Include touches of nature—flowering trees and cascading vines—to weave the elements of harmony and prosperity throughout the composition. 6. Infuse the atmosphere with warm, golden hues and intricate motifs, emphasizing the elegance and refinement characteristic of Persian miniatures. The final image should reflect the epic tale of Sultan Suleiman through the rich narrative tradition and artistic style of Persian miniature art, combining photorealistic details with the dreamlike quality of this storied genre.